جنگ احزاب (خندق) در 17 شوال سال پنجم هجري قمري
جنگ احزاب (خندق) در 17 شوال سال پنجم هجري قمري
غزوات پيامبرگرامي اسلام از حساس ترين و پربارترين دست آوردهاي جامع و سرنوشت ساز براي اسلام و مسلمين به شمار مي رود. اين صحنه ها نه تنها شيوه ي درست برخورد و مقابله و دفاع در برابر دشمن را آموزش مي دهد، بلكه مطالعه در حركات، گفتار، فرامين و تدابير رسول خدا صلي الله عليه و اله سرشار از نكته هاي بديعي است كه به كارگيري آن ها بسياري از مشکلات و گره هاي زندگي بشر را مي گشايد.
يكي از اين حوادث پر ماجرا و آموزنده، جنگ احزاب است كه در آن همه ي شرك و كفر و نفاق در برابر اسلام صف كشي كرد و قدرت به رخ كشيد، اما نتوانست به اهداف استراتژيك خود برسد. اسلام اين پيروزي را مرهون انديشه و عمل رسول اعظم صلي الله عليه و اله است.
در اين نوشتار به اجمال فرازهاي مهم اين رخ داد بزرگ را به بررسي مي نشينيم.
آيات هفده گانه ي 9 تا 26 سوره ي احزاب يكي از پرماجراترين حوادث را رقم مي زند. موضوع، اصلي ترين صحنه ي تهاجم سپاه متحد شرك و كفر و كارشكني هاي منافقان، يهوديان و قبايل مختلف قريش و بت پرستان است؛ چرا كه آنان دست به دست هم دادند تا اسلام و مسلمين را نابود سازند، اما امدادهاي غيبي و تدابير اصولي پيامبر صلي الله عليه و اله و شجاعت هاي حضرت علي عليه السلام در جنگ خندق، موجب شكست مفتضحانه ي آنان شد؛ چنان كه پس از جنگ، همه ي يهوديان عنود، به فرمان پيامبر صلي الله عليه واله در سرزمين حجاز، قلع و قمع شدند. و اين حادثه؛ بزرگ ترين و سخت ترين امتحان و آزمون براي مسلمانان گرديد؛ قرآن كريم در اين باره مي فرمايد:
(هنالك ابتلي المؤمنون و زلزلوا زلزالا شديدا) (1)؛ «آن جا [بود كه] مؤمنان در آزمايش قرار گرفتند و سخت تكان خوردند».
سرانجام مسلمانان با پيروزي چشم گير در اين امتحان، رو سفيد شدند؛ و لكه ي ذلت و روسياهي تا ابد بر جبين مشركان و منافقان كار شكن باقي ماند.
آيات مربوط، پيروزي مسلمانان و امدادهاي غيبي را چنين ياد مي فرمايد: (يا أيها الذين ءامنوا اذكروا نعمه الله عليكم اذ جآءتكم جنود فأرسلنا عليهم ريحا و جنودا لم تروها و كان الله بما تعلمون بصيرا اذ جآءوكم من فوقكم و من أسفل منكم و اذ زاغت الأبصار و بلغت القلوب الحناجر و تظنون بالله الظنونا) (2)؛ «اي كساني كه ايمان آورده ايد، نعمت خدا را بر خود به ياد آريد، آن گاه كه لشكرهايي به سوي شما [در] آمدند، پس بر سر آنان تندبادي و لشكرهايي كه آن ها را نمي ديديد، فرستاديم، (3) و خدا به آن چه مي كنيد، همواره بيناست هنگامي كه از بالاي [سر] شما و از زير [پاي] شما آمدند، و آن گاه كه چشم ها خيره شد و جان ها به گلوگاه ها رسيد و به خدا گمان هايي [نابجا] مي برديد». گستردگي جنگ احزاب را بايد از زبان مبارك رسول اعظم اسلام صلي الله عليه و اله شنيد كه فرمود: «برز الايمان كله الي الشرك كله (4)؛ تمام ايمان در برابر تمام كفر قرار گرفت». و در اين جنگ، ستاره ي اقبال دشمن رو به افول گذاشت و پايه هاي قدرت آن ها در هم شكست؛ همچنان كه پيامبراكرم صلي الله عليه و اله پس از پايان اين جنگ فرمود: «ألان نغزوهم و لا يغزوننا (5)؛ اكنون ديگر ما با آن ها مي جنگيم و آن ها قدرت جنگ نخواهند داشت».
برنامه ريزي و تعيين استراتژي
گزارش مأموران اطلاعاتي رسول اعظم صلي الله عليه و اله نشان مي داد كه جمعيتي بيش از «ده هزار نفر» از قبيله هاي مختلف و به منظور براندازي اسلام و مسلمين به سوي مدينه در حركت هستند؛ پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله بي درنگ با اصحاب و ياران به مشورت پرداخت.
پيشنهاد سلمان مبني بر حفر خندق (سنگري عظيم در سراسر راه هاي ورودي مدينه) پذيرفته شد. براساس فرمان پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله، مسلمانان به شكل گروهي به حفر زمين مشغول شدند، چون كار به تعداد جمعيت تقسيم شده بود، افراد در سرعت انجام و پايان كار با يكديگر رقابت مي كردند. اين صحنه ي انگيزشي اتمام پروژه را از زمان پيش بيني شده سريع تر نمود.
امكانات و مشخصات اجراي پروژه:
در كتاب هاي تاريخي و تفسيري آمده است:
هنگام حفر بخشي از خندق، مسلمانان به سنگ بزرگي برخوردند كه هيچ كلنگي در آن اثر نمي كرد. خبر را به پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله رساندند. آن حضرت وارد خندق شد و كنار سنگ قرار گرفت و با كلنگ نخست، چنان ضربه ي محكمي بر سنگ فرود آورد كه قسمتي از آن متلاشي شد و برقي از آن جهيد. پيامبر صلي الله عليه و اله تكبير گفت؛ مسلمانان نيز همگي تكبير گفتند. بار دوم ضربه ي شديد ديگري بر سنگ فرو کوفت؛ قسمت ديگري در هم شكست و اين بار نيز برق از آن جستن نمود. رسول اعظم الهي صلي الله عليه و اله تكبير گفت و مسلمانان نيز صدا به تكبير بلند کردند و سرانجام با سومين ضربه و جهش برق باقي مانده ي سنگ متلاشي شد و باز در پي تكبير حضرت، مسلمانان تكبير گفتند. سلمان از اين ماجرا سؤال كرد. پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله فرمود: در ميان برق اول سرزمين «حيره» و قصرهاي پادشاهان ايران را ديدم و جبرئيل به من خبر داد كه امت من بر آن ها پيروز مي شود! در برق دوم قصرهاي سرخ فام «شام و روم» نمايان گشت، جبرئيل به من بشارت داد كه پيروزي با ما است، و برق سوم قصرهاي «صنعا و يمن» را آشكار نمود كه جبرئيل خبر از پيروزي امت من بر آن ها داد. آن گاه فرمود: بشارت باد بر شما اي مسلمانان!
آن گاه كه لشكر عظيم دشمن از راه رسيد، خندق را در برابر خود ديد، برق شمشيرهاي آنان از پشت خندق، چشم خورشيد را نيزه خيره مي كرد. روزها از پي هم مي آمد و اينك مدت يك ماه بود كه دشمن پشت خندق زمين گير شده بود و راهي به مدينه نداشت.
مدينه در محاصره ي دشمنان ماند و راه هاي ارتباطي شهر قطع شد. قحطي و كمبود مواد غذايي چهره ي خود را نشان داد. عده اي به گمان هاي ناپسند راه يافتند، اما مؤمنين راستين مي دانستند كه اين حادثه، آزمايش و امتحان الهي است؛ از اين رو بر لغزش ها خوفناك بودند و از ناتوان شدن در تحمل سختي ها به خداي قادر متعال پناه بردند و به نصرت و مدد الهي اميد داشتند؛ گرچه برخي مسلمانان كه تحت تأثير سم پاشي و تبليغ منافقان قرار گرفته بودند، به ياران صديق پيامبر خدا صلي الله عليه و اله مي گفتند: «اي اهل يثرب [مردم مدينه] اين جا جاي توقف شما نيست. به خانه هاي خود باز گرديد»؛ و از همين رو دسته اي تصميم به فرار گرفتند و در پي بهانه جويي نزد رسول خدا صلي الله عليه و اله آمدند. قرآن از آن ها چنين ياد مي كند: (و اذ قالت طآئفه منهم يا أهل يثرب لامقام لكم فارجعوا و يستئذن فريق منهم النبي يقولون ان بيوتنا عوره و ما هي بعوره ان يريدون الا فرارا) (6)؛ «و چون گروهي از آنان گفتند: اي مردم مدينه، ديگر شما را جاي درنگ نيست، برگرديد. و گروهي از آنان از پيامبر اجازه مي خواستند و مي گفتند: خانه هاي ما بي حفاظ است و[لي] خانه هايشان] بي حفاظ نبود، [آنان] جز گريز [از جهاد] چيزي نمي خواستند».
در اين واقعه رسول خدا صلي الله عليه و اله در سه جبهه درگير بود: با دشمنان از پيش رو، و با جنگجوياني از پشت سر و نيز با مخالفت برخي از سربازان. خداي متعال حال آنان را اين گونه بيان مي فرمايد:
(و لو دخلت عليهم من أقطارها ثم سئلوا الفتنه لآتوها و ما تلبثوا بهآ الا يسيرا) (7)؛ و «اگر از اطراف [مدينه] مورد هجوم واقع مي شدند و آن گاه آنان را به ارتداد مي خواندند، قطعا آن را مي پذيرفتند و جز اندكي در اين [كار] درنگ نمي كردند». و نيز مي فرمايد:
(و لقد كانوا عاهدوا الله من قبل لا يولون الأدبار و كان عهدالله مسئولا) (8)؛ «با آن كه قبلا با خدا سخت پيمان بسته بودند كه پشت [به دشمن] نكنند، و پيمان خدا همواره بازخواست دارد».
برخي تفاسير عهد و پيمان را در اين جا، تعهد طايفه ي «بني حارثه» در روز جنگ احد با پيامبر خدا صلي الله عليه و اله مي دانند. آري آنان تصميم به مراجعت از ميدان گرفتند و بعد پشيمان شدند؛ و عهد بستند كه ديگر هرگز در اين امور نروند، اما همان ها در ميدان احزاب باز به فكر پيمان شكني افتادند. (9) بعضي نيز آن را اشاره به عهدي مي دانند كه در جنگ بدر و يا در عقبه قبل از هجرت پيامبر با آن حضرت بسته شد. (10)
خداي تعالي به پيامبرش فرمود: (قل لن ينفعكم الفرار ان فررتم من الموت أوالقتل و اذا لا تمتعون الا قليلا) (11)؛ «بگو: اگر از مرگ يا كشته شدن بگريزد، هرگز اين گريز براي شما سود نمي بخشد، و در آن صورت جز اندكي برخوردار نخواهيد شد».
(قل من ذا الذي يعصمكم من الله ان أراد بكم سوءا أو أرادبكم رحمه و لا يجدون لهم من دون الله وليا و لا نصيرا) (12)؛ «بگو: چه كسي مي تواند در برابر خدا از شما حمايت كند اگر او بخواهد براي شما بد بياورد يا بخواهد شما را رحمت كند؟ و غير از خدا براي خود يار و ياوري نخواهند يافت».
رخدادهاي بزرگ جنگ خندق:
«عمر بن عبدود، قهرمان بي بديل عرب بود كه او را با هزار مرد جنگي مي سنجيدند، او با نعره هاي پياپي مبارز مي طلبيد و مي گفت: «و لقد بححت من النداء بجمعكم هل من مبارز...؛ صدايم از فرياد كشيدن گرفت و خسته شدم، آيا كسي هست كه به نبرد با من به ميدان آيد؟».
سكوتي موحش همه ي صداها را در خود فرو برده بود؛ و تنها حضرت علي عليه السلام با شنيدن صداهاي پياپي «عمرو» به پيامبر خدا صلي الله عليه و اله التماس مي كرد و رفتن به ميدان را درخواست مي نمود.
رسول اعظم صلي الله عليه و اله به حضرت علي عليه السلام اجازه داد، و عمامه ي خود را بر سر او بست و شمشيرش را به دست او داد و به هنگام بدرقه، در حق او چنين دعا كرد: «خدايا ! در جنگ بدر، عبيده بن حارث (پسر عمويم) را از من گرفتي، و در جنگ احد، حمزه (عمويم) را، اينك اين علي بن ابي طالب برادر من است، پروردگارا مرا تنها نگذار!». سپس فرمود: «تمام ايمان در برابر تمام كفر قرار گرفت».
حضرت علي عليه السلام شتابان به ميدان رفت؛ وقتي در برابر «عمرو» قرار گرفت، بين آن ها چنين گفت و گو شد: - علي عليه السلام: «اي عمرو! تو در عصر جاهليت مي گفتي سوگند به لات و عزي، هر كس مرا به يكي از سه چيز بخواند همه ي سه تقاضاي او، يا يكي از آن ها را مي پذيرم».
- عمرو: آري چنين است.
- علي عليه السلام: «من از تو تقاضايي دارم و آن گواهي دادن به يكتايي خدا و رسالت محمد صلي الله عليه و اله است».
- عمرو: از اين تقاضا بگذر.
- علي عليه السلام: «بيا و از راهي كه آمده اي، باز گرد».
- عمرو: نه، اين كار ننگ است و نقل مجالس زنان قريش خواهد شد، هرگز اين ننگ را به زبان زنان نمي افكنم.
- علي عليه السلام: «تقاضاي ديگري دارم و آن اين كه از اسب پياده شوي و با من بجنگي».
عمرو، خنديد و گفت: گمان نمي كردم مردي از عرب، چنين پيشنهاد كند، من دوست ندارم مرد بزرگواري چون تو را بكشم.
- علي عليه السلام: ولي من دوست دارم تو را بكشم، اگر مي خواهي پياده شو!
عمرو، از اين سخن برآشفت، پپاده شد و بر صورت اسبش ضربه اي زد، اسب از آن جا رفت، و درگيري ميان آن ها آغاز شد.
جابر بن عبدالله انصاري مي گويد:
«ناگاه صداي تكبير علي را شنيدم، فهميدم كه او، عمرو را كشته است».
ياران عمرو با اسب، خود را به خندق افكندند، از سوي ديگر مسلمانان با شنيدن صداي تكبير حضرت علي عليه السلام، كنار خندق آمدند، «نوفل» با اسبش در ميان خندق افتاد و نمي توانست بيرون بيايد، او را سنگباران كردند؛ «نوفل» گفت: «چنين نكنيد، بلكه مردي از شما بيايد و با من بجنگد.»، در اين هنگام علي عليه السلام به «نوفل» حمله كرد و او را نيز كشت؛ سپس به قهرمان سوم دشمن «هبيره» حمله كرد، او نيز بر خاك هلاكت افتاد و دو قهرمان ديگر «عكرمه و ضرار» گريختند.
هلاكت قهرمان هاي جبهه ي متحد دشمن به دست علي بن ابي طالب عليه السلام از يك سو، و طوفان و شدت سرما و كمبود علوفه از سوي ديگر، موجب شد كه سپاه ده هزار نفري دشمن با كمال خواري، جبهه را ترك كند و به سوي مكه عقب بنشيند. (13)
(ورد الله الذين كفروا بغيظهم لم ينالوا خيرا و كفي الله المؤمنين القتال و كان الله قويا عزيزا)(14)؛ «و خداوند آنان را كه كفر ورزيده اند، بي آن كه به مالي رسيده باشند، به غيظ [و حسرت] برگرداند و خدا [زحمت] جنگ را از مؤمنان برداشت و خدا همواره نيرومند شكست ناپذير است».
ارزش جهاد براي خدا
و در عبارت ديگر آمده كه فرمود: «لو وزن اليوم بعمل جميع أمه محمد، لرجح عملك علي عملهم...؛ اگر امروز ارزش عمل تو با ارزش عمل همه ي امت من سنجيده شود، ارزش عمل تو بر ارزش عمل همه ي امت، برتري مي يابد».
سپس افزود «با كشته شدن عمرو بن عبدود همه ي خانه هاي مشركان، ذلت و خواري گرفت، و به همه ي خانه هاي مسلمانان، عزت و شكوه، وارد گرديد». (16)
اگر علي عليه السلام قهرمانان پيشتاز دشمن را نمي كشت، عبور سپاه دشمن ازخط دفاعي خندق، قطعي بود؛ و در اين صورت نه تاك مي ماند و نه تاك نشان. بر اساس محاسبات نظامي و ارزيابي دقيق، پيامبر صلي الله عليه و اله ارزش ضربه ي علي عليه السلام را برتر از ارزش اعمال جن و انس مي دانست.
2. طوفان ويران گر، يا امداد غيبي؛ جبهه ي متحد احزاب گوناگون دشمن، مدينه را در محاصره ي تنگاتنگ خود قرار داد، و اين محاصره حدود يك ماه طول كشيد. مسلمانان آنچنان در فشار سخت كمبود مواد غذايي قرار گرفتند كه بنابر روايات، پيامبر صلي الله عليه و اله سه روز گرسنه ماند، و حضرت زهرا عليها السلام اندكي نان خشك براي آن حضرت برد. (17)
مردم مدينه بي تاب، افسرده و غمگين شده بودند. پيامبر اعظم صلي الله عليه و اله در مسجد مشغول نماز گرديد، و از خداي متعال خواست تا با امداد غيبي خود فشار و رنج مردم را دفع گرداند.
سپس خطاب به جمعيت مسلمان فرمود: «آيا در ميان شما كسي هست كه به درون دشمن نفوذ كند و براي ما از آن ها خبر بياورد تا در بهشت رفيق و همدم من گردد؟».
پاسخي شنيده نشد؛ زيرا چنين مأموريتي بسيار سخت و دشوار بود. در اين بحران، پيامبر صلي الله عليه و اله، «حذيفه بن يمان» را كه شخصي زيرك و زبردست و منافق شناس بود، طلبيد و به وي فرمود: «برخيز و مخفيانه به سوي دشمن برو، و در ميان آنان نفوذ كن وچگونگي وضع آن ها را به ما گزارش بده، به شرط اين كه جز اين، هيچ كاري انجام ندهي تا برگردي».
«حذيفه» اطاعت كرد و از مدينه و حصار شهر و خندق خارج شد و در ميان لشكر قريش نفوذ كرد. باد و طوفان شديد و سرماي طاقت فرساي زمستان تشكيلات دشمن را در هم ريخت، نه خيمه اي باقي ماند و نه ظرف و اثاثيه و آتشي. لشكر دشمن در فشار سختي قرار گرفت. ابوسفيان كه رياست لشكر كفر را بر عهده داشت، فرياد برآورد: «اي گروه قريش، هر كس از نام رفيق بغل دستي خود بپرسد تا مبادا جاسوسي در ميان ما باشد، كه مي خواهم مطلبي را اعلام كنم».
حذيفه مي گويد: «خود را آماده كردم و پيش دستي نمودم و بي درنگ به جانب چپ و راست خود متوجه شدم و به بغل دستي خود گفتم: تو كيستي و نامت چيست؟؛ به اين ترتيب كسي نفهميد كه من جاسوس لشكر اسلام هستم». آن گاه كه ابوسفيان از سپاه مطمئن شد، فرياد زد: «اي گروه قريش! سوگند به خدا ديگر جاي توقف نيست؛ زيرا سم دار و بي سم همه هلاك شدند؛ يهود بني قريظه نيز پيمان خود شكستند، و اين باد و طوفان چيزي براي ما نگذاشت». سپس با سرعت به سوي مركب خود رفت و آن را از زمين بلند كرد و شتاب زده بر آن سوار شد. حذيفه كه شاهد اين ماجرا بود، مي گويد: «در همين لحظه خواستم ابوسفيان را هدف تير قرار دهم و او را هلاك كنم؛ فرمان پيامبر صلي الله عليه و اله را به ياد آوردم كه جز گزارش اطلاعاتي هيچ اقدامي نكنم؛ از اين رو به سوي مدينه و نزد پيامبر صلي الله عليه و اله بازگشتم. حضرت در حال نماز بود، منتظر شدم و آن گاه آنچه را ديده بودم به آن حضرت گزارش دادم. پيامبر صلي الله عليه و اله به خداوند عرض كرد: «اللهم أنت منزل الكتاب، سريع الحساب، أهزم الأحزاب، اللهم أهزمهم و زلزلهم (18)؛ خدايا! تو نازل كننده ي كتاب و سرعت بخش در حسابرسي هستي، خودت احزاب را نابود كن، خدايا آن ها را نابود و متزلزل فرما».
به دنبال آن امداد غيبي، دشمنان از پاي درآمدند و زنجيره شان از هم گسيخت. قرآن كريم اين بخش از ماجرا را اين گونه بيان مي فرمايد: (يا أيها الذين ءامنوا اذكروا نعمه الله عليكم اذ جآءتكم جنود فأرسلنا عليهم ريحا و جنودا لم تروها و كان الله بما تعملون بصيرا) (19)؛ «اي كساني كه ايمان آورده ايد، نعمت خدا را بر خود به ياد آريد، آن گاه كه لشکرهايي به سوي شما [در] آمدند، پس بر سر آنان تندبادي و لشکرهايي که آن ها را نمي ديديد، فرستاديم، و خدا به آن چه مي کنيد، همواره بيناست».
3. برخورد با عهد شكنان؛ نفاق، عهد شكني و خيانت يهودي ها از جمله مشكلات تاريخ اسلام است. لجاجت و دشمني همه ي طوايف يهود با پيامبر اسلام در جنگ احزاب نمود گسترده اي دارد؛ همچنان كه قرآن شريف در آيات 56 تا 59 سوره ي انفال و آيات 78 تا 82 سوره ي مائده از آن ياد كرده است.
هنگامي كه پيامبر اكرم به مدينه مهاجرت فرمود، در اطراف شهر طوايف مختلفي از يهود ساكن بودند. آنان به سه طايفه ي: بني قينقاع، بني النضير و بني قريظه منشعب مي شدند.
پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله همه ي اين طوايف را – كه آگاه به اوصاف پيامبر اسلام از طريق تورات شده بودند – دعوت به اسلام كرد، ولي آن ها سر باز زدند. رسول اكرم با در نظر گرفتن شرايط زيست مسلمانان و جنگ هاي آينده و دشمنان بسيار از هر سو، وجود طوايف يهود را در اطراف مدينه زيان بار و خطرساز مي دانست؛ از اين رو با آن ها پيمان محكم بست، كه نه تنها در حوادث به دشمن اسلام كمك نكنند، بلكه در بحران ها به سپاه اسلام كمك رسانند.
يهودي ها اين پيمان را امضا كردند، اما هنگام عمل و وفاي به پيمان با كمال بي پروايي عهد خود را شكستند و به دشمن پيوستند؛ گرچه سراسر تاريخ به ياد ندارد كه دسته اي از طوايف يهود به عهد و پيمان خود وفا كرده باشند. (20)
همچنان كه قرآن شريف به اين مطلب اشاره مي فرمايد: (الذين عاهدت منهم ثم ينقضون عهدهم في كل مره و هم لا يتقون) (21)؛ «همانان كه از ايشان پيمان گرفتي، ولي هر بار پيمان خود را مي شكنند و [از خدا] پروا نمي دارند».
كلام پايان:
پي نوشت ها:
1. الأحزاب (33): 11.
2. الأحزاب (33): 9 و 10.
3. جنود؛ اشاره به احزاب مختلف جاهلي مانند: قريش، عظفان، بني سليم، بني اسد، بني فزاره، بني اشجع و بني مره و طايفه ي يهود داخل مدينه دارد؛ و منظور از «جنودا لم تروها» كه به ياري مسلمانان آمدند، ممكن است همان فرشتگاني باشد كه ياري آن ها نسبت به مؤمنان در غزوه ي بدر نيز صريحا در قرآن مجيد آمده است؛ يا منظور تقويت روحيه ي مؤمنان از طرف خداوند است. تفسير نمونه، ج 17، ص 219.
4. بحارالانوار، ج 20، ص 215، اين حديث را از «كراجكي» نقل مي كند.
5. ابن اثير، تاريخ كامل، ج 2، ص 184، به نقل از تفسير نمونه.
6. الأحزاب (33): 13.
7. الأحزاب (33): 14.
8. الأحزاب (33): 15.
9. تفسير قرطبي و تفسير في ظلال، ذيل آيات مورد بحث.
10. «آلوسي در روح البيان، ذيل آيات مورد بحث اين قول را نقل كرده است.
11. الأحزاب (33): 16.
12. الأحزاب (33): 17.
13. ترجمه ي ارشاد مفيد، ج 1، ص 89 و 90.
14. الأحزاب (33): 25.
15. بحارالأنوار، ج 39، ص 1.
16. بحارالأنوار، ج 20، ص 216.
17. مجمع البيان، ج 9، ص 252.
18. ابن اثير، تاريخ كامل، ج 2، ص 120 و بحارالأنوار، ج 20، ص 208.
19. الأحزاب (33): 9.
20. مجمع البيان، ج 4، ص 552.
21. الأنفال (8): 56.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}